پنجشنبه ۲۳ اسفند ۰۳
فاصله بین یک غزل شاعرانه و شب به خود لرزیدن از فرط عشق تا فردایی که سیلاب نفرت غرقت میکند یک سپیده است. تو همه چیز را به شکل جنونی پیوسته و دائمیتجربه میکنی. جنون در لحظهای که از شهر قدیمیات پا به فرار میگذاری به کوهستان. جنون در لحظهای که خداحافظی غمناکی رخ میدهد. جنون در لحظه دیدار و جنون در دقایقی که پشت تلفن منتظری تا صدای کسی را بشنوی. افتاب خشم تورا دو چندان میکند چون همه چیز انقدر گرم است که نمیدانی بین خفه شدن درهارمونی مرگ آنی و دست بردن به گیسوی طلایی زندگی کدام را انتخاب کنی. بحث سر برگزیدن است. کسی نامه تورا پاسخی میدهد و تورا برمیگزیند، کسی مشغول خوردن ناهار با دوستان است و تورا فراموش میکند. بحث سر فراموشیست. کسی پای درخت تنومندت را با اشک سیراب میکند، کسی به شاخه نیازمند تو پشت میکند و میرود. بحث سر پشت کردن است. کسی برانگیختگی تورا میبیند وانرا میستاید. کسی کمر خم شده تورا میبند و بهانتکیه نمیزند. بحث سر تکیه کردن است. کسی تورا در اغوش میگیرد با تو رقت انگیز ترین لحظات را استنشاق میکند، کسی به دیوار تنهایی سیمانی تو میشاشد. بحث سر شاشیدن است. کسی برای لحظهای که منتظر است چاییت را سر بکشی مثانه اش را نگه میدارد تا بیشتر تورا تماشا کند. کسی وقتی میبیند شاشیدهای به شلوارت و نمیدانی چکار کنی به تو میخندد. بحث سر خندیدن است. کسی تورا به وقت عیاشی و ولنگ و بازی دوست دارد. کسی منتظر است ببیند نیمه پنهان خنده تو کی در تاریکی غم دفن میشود. بحث سر دفن کردن است. کسی با تو تمام گوههای شرم آور زندگی ات را زیر یک نارونی، سپیداری، کاجی چیزی دفن میکند. کسی خاک فرسوده تنت را چنان شخم میزند که دیگر سگها هم دلشان نمیخاهد انجا جفتگیری کنند. بحث سر جفت گیری است. کسی بهار را برای پرواز پرندههای عاشق مناسب میداند و ازادت میگذارد از قفس. کسی میگوید بهتر است یک جفت گنجشک برای شام امشب شکار کنیم. بحث سر شکار کردن است. کسی میبیند تو مشغول معاشقهای دل انگیزی و رویش را برمیگرداند و تیرش را کج میکند. کسی میگوید تا حواسش نیست جیبش را خالی کنم. بحث سر خالی کردن است. کسی میگوید تنها چاه فاضلاب تخلیه اضطرابهای من تو هستی، کسی وقتی میبیند تو در گور خالی خودت جا فقط و فقط برای افزودن چند افسردگی دیگر داری جلوی خودش را میگیرد و رویت نمیپاشد. بحث بحث پاشیدن است، کسی بوم نقاشی سفید تورا با سیاه میامیزد، کسی میگوید نه، بگذار کمیمجنتا یا ارغوانی هم به مجموعه اضافه کنیم. بحث سر مجموعه بودن است. کسی مجموعههارا از هم میپاشاند، کسی میگوید این مجموعه تهی را کمیبا مهربانی پر کنم. بحث سر مهربانی است، کسی میگوید حالم خراب است و دارم به گای سگ میروم اما بگذار با دیگری مهربان باشم، کسی میگوید من از قعر زمین امده ام، آدمیزاد تو لایق شادی نیستی. بحث بحث لیاقت است. کسی لیاقتش را دارد که بگویی من همهی درهای اسمان را برای اینکه اسودگی خیال تورا ببینم از جا خواهم کند، کسی دیگر میگوید تنها منم که استحقاق ریدن دم عرش الهی را دارم. بحث بحث الهی بودن است. کسی میگوید اینها که کنار هم چیده شده تصادفی نیست و یک چیزی از میانش بیرون میزند، کسی دیگر میگوید این کس و شعرها را حمع کنید هیچ چیز معنایی ندارد. بحث بحث چیز است. کسی میگوید این چیز را به من بده تا باانحال کنم، کسی میگوید چیزت را دو دقیقه نگه دار در شلوارت عزیز من. بحث بحث عزیز بودن است، یا شاید عزیزی داشتن، یا شاید عزیزی خواستن.در اخر بحث بحث خواستن است، یا تو میخواهی و ادم میشوی، یا نمیخواهی و بعد از سالها هیولا را دوباره بیدار میکنی.